داستان طلاق پنج زن قسمت چهارم اومدم بیرون فردا زنگ زدم حالشو بپرسم دعوتم کرد برم خونه پیشش. راستش قلب افسردم احتیاج به یه دوست جدید داشت تا حالم عوض بشه. وقتی رسیدم و نشستم گفت دیشب وسایلمو از اون خونه نحس جمع کردمو آوردم اینجا. با وکیل شرکتمم هماهنگ کردم زودتر طلاقمو بگیرم. گفتم […]