مـوضـوعات

داستان کوتاه پرستار کودک

داستان کوتاه پرستار کودک چند روز پیش ، ” یولیا ” پرستار بچه‌هایم را به اتاقم دعوت کردم تا با او تسویه حساب کنم . به او گفتم : بنشینید یولیا . می‌دانم که دست و بالتان خالی است ، اما رو در بایستی دارید و به زبان نمی‌آورید . ببینید ، ما توافق کردیم […]

تاریخ : 07 فوریه 2018
1,631 نفر

داستان کوتاه معامله با خدا

داستان کوتاه معامله با خدا دیشب پشت چراغ قرمز خیابون میرداماد ایستاده بودم … توی اون سرمای استخوان سوزه این روزهای تهرون ، لحظه شماری می کردم که زودتر چراغ سبز بشه و من به خونه برسم و خودم رو کنار آتیش شومینه گرم کنم … داشتم همراه ثانیه شمار بالای چراغ … شمارش می […]

تاریخ : 04 فوریه 2018
1,889 نفر

داستانک تاجر و چوپان و روزی حلال

داستانک تاجر و چوپان و روزی حلال مردی ساده ، چوپان شخصی ثروتمندی بود و هر روز بابت چوپانی اش پنج درهم از او دریافت می کرد. یک روز صاحب گوسفندان به چوپانش گفت: می خواهم گوسفندانم را بفروشم چون می خواهم به مسافرت بروم و نیازی به نگهداری گوسفند و چوپان ندارم و می […]

تاریخ : 30 ژانویه 2018
2,536 نفر

داستانک معجزه امام حسین

داستانک معجزه امام حسین مردی که راضی به فروش قلب خود شد. مردی در سمنان به دلیل فقر زیاد و داشتن یک پسر ۶ساله، یک دختر ۳ساله، یک پسر شیرخوار و یک زن قلب خود را برای فروش گذاشت. از او پرسیدند که چرا قلبت رو برای فروش گذاشتی؟ اونم پاسخ داده بود چون میدونم […]

تاریخ : 17 ژانویه 2018
2,406 نفر

داستان خیانت مرد به زن

داستان خیانت مرد به زن با اصرار از شوهرش می خواهد که طلاقش دهد. شوهرش می گوید: چرا؟ ما که زندگی‌ خوبی‌ داریم. از زن اصرار و از شوهر انکار. در نهایت شوهر با سرسختی زیاد می پذیرد، به شرط و شروط ها. زن مشتاقانه انتظار می کشد شرح شروط را: تمام ۱۳۶۴ سکه بهار […]

تاریخ : 20 نوامبر 2017
2,096 نفر

سلطان محمود غزنوی عدالت و ظلم

داستانک سلطان محمود غزنوی عدالت و ظلم سلطان محمود غزنوی شبی هر چه کرد خوابش نبرد. غلامان را گفت به کسی ظلم شده او را بیابید و نزد من بیاورید. پس از کمی جستجو غلامان بازگشتند و گفتند: سلطان به سلامت باشد، دادخواهی نیافتیم. اما سلطان را دوباره خواب نیامد. خود برخاست و با لباس […]

تاریخ : 21 سپتامبر 2017
1,409 نفر

معجزه خدا

معجزه خدا دختر بچه ی ۸ ساله که از صحبت پدر و مادرش فهمید برادر کوچکش سخت مریض است و پولی هم برای مداوای آن ندارند. پدر به تازگی کارش را از دست داده بود و نمیتوانست هزینه ی جراحی پر خرج پسرش را بپردازد. دخترک شنید که پدر آهسته به مادر گفت فقط معجزه […]

تاریخ : 17 آگوست 2017
2,257 نفر

داستان زیبا از آرش و صبا قسمت نهم

داستان زیبا از آرش و صبا قسمت نهم دلم میخواست بمیرم. همونطوری که حرکت ماشینها را نگاه میکردم فکر خودکشی هم بیشتر در من جون میگرفت. تو همون لحظه صدای زنگ موبایلم بلند شد وقتی به صفحه گوشی نگاه کردم شوکه شدم وحید بود! حالا اون پشت خط بود باید با یکی حرف میزدم. تا […]

تاریخ : 02 مه 2017
2,449 نفر

داستانک آموزنده رام کردن ببر زندگی

داستانک آموزنده رام کردن ببر زندگی زن نمی دانست که چه بکند! خلق و خوی شوهرش از این رو به آن رو شده بود قبل از این می گفت و می خندید. داخل خانه با بچه ها خوش و بش میکرد. اما چه اتفاقی افتاده بود که چند ماهی با کوچکترین مسئله عصبانی میشود و […]

تاریخ : 02 مه 2017
1,372 نفر

داستان زیبا از آرش و صبا قسمت هشتم

داستان زیبا از آرش و صبا قسمت هشتم از اونجا که کار عکاسی هم میکردم آرش رو به عنوان مدل به چند تا آتلیه و برند معرفی کردم. آرش غمگینی که تمام وجودش رو سیاهی اندوه و اضطراب احاطه کرده بود صدای خنده های شاد و زیباش در تمام این شهر پیچید. من پله شدم […]

تاریخ : 01 مه 2017
1,484 نفر
ما را حمایت کنید: