مـوضـوعات

شاگرد اول کلاس درس و شاگرد آخر کلاس زندگی

شاگرد اول کلاس درس و شاگرد آخر کلاس زندگی

شاگرد اول کلاس درس و شاگرد آخر کلاس زندگی

شاگرد اول بودم، پدرم بهم یاد داده بود که من همیشه درس بخوانم.

وقتی مهمان می آید زود بیایم سلام کنم و بروم!

آرام آرام مهمان های ما خیلی کم شدند چون مادرم غیر مستقیم گفته بود حواس مرا پرت می کنند!

عیدها همه اش خانه بودیم و من نمی دانستم سیزده بدر یعنی چه؟

وقتی مدرسه می رفتم، پدرم خودش مرا می رساند.

آخه مادرم گفته بود نکنه توی سرویس مدرسه حرف بد یاد بگیرم.

پدرم مرا خیلی دوست داشت!

حتی می گفت زنگ تفریح به حیاط نروم!

چون ممکن است بچه ها دعوایم کنند!

من نه تنها زنگ تفریح مدرسه که تمام زنگهای تفریح عمرم را در اتاقی درس خواندم!

مایه افتخار پدر بودم! شاگرد اول !

وقتی پدر مرا به مدرسه می رساند شیشه ی اتومبیل را بالا می زد که مبادا حرفی بشنوم و من تا مسیر مدرسه ریاضی کار می کردم!

وقتی سر سفره می آمدم باید به فیزیک فکر می کردم.

چون پدرم می گفت نباید لحظه ها را از دست بدهم!

چقدر دلم می خواست یکبار برف بازی کنم.

اما مادر پنجره را بسته بود و می گفت پنجره باز شود من مریض می شوم.

من حتی باریدن برف را هم ندیده ام!

من همیشه کفش هایم نو بود چون با آنها فقط از درب مدرسه تا کلاس می رفتم!!

من حتی یک جفت کفش در زندگی ام پاره نکردم و مایه افتخار پدرم بودم!

من شاگرد اول تیزهوشان بودم!

تمام فرمول های ریاضی وفیزیک را بلد بودم.

ولی نمی توانستم یک لطیفه تعریف کنم!

حالا یک پزشکم!

شاگرد اول کلاس درس

چه فرقی دارد تو بگو یک مهندس!

پزشکی که تا الان نخندیده است!

مهندسی که شوخی بلد نیست!

من نمی دانم چطور باید نان بخرم!

من نمی دانم چطور باید کوهنوردی بروم!

با اینکه بزرگ شده ام اما می ترسم باکسی حرف بزنم!

چون ممکن است حرف بد یاد بگیرم!

من شاگرد اول کلاس بودم!

اما الان نمیدانم اگر مثلا مراسم عروسی دعوت شوم چگونه بنشینم.

اگر مراسم عزاداری بروم چه بگویم!

همسایه مان برای ما آش نذری آورده بود نمی دانستم چه اصطلاحی بکار ببرم.

یک روز باید بنشینم برای خودم جوک تعریف کنم!

یک روز باید یک پفک نمکی را تا آخر بخورم!

یک روز می خواهم زیر برف بروم!

یک روز می خواهم داد بکشم جیغ بزنم!

من شاگرد اول کلاسم اما از قورباغه می ترسم، از گوسفند می ترسم، مایه افتخار پدر حتی از خودش هم می ترسد!

راستی پدرها و مادرهای خوب و مهربان به فکر شاگرد اول های کلاس باشید.

اگر مادرم را دیدید بگویید پسرش شاگرد اول کلاس درس و شاگرد آخر کلاس زندگی است…

شاگرد اول کلاس درس و شاگرد آخر کلاس زندگی

با نظر دادنتون ما رو برای بهبود بخشیدن وبسایت عاشقانه همراهی کنید.

منبع : داستان های عاشقانه


تاریخ : 22 نوامبر 2017 ، 10:11:15
2,289 نفر

مطالب مرتبط :

دیدگاه ها

شما نیز دیدگاه خود را به ثبت برسانید...

ما را حمایت کنید: