مـوضـوعات

داستان دزد خدا شناس

داستان دزد خدا شناس

داستان دزد خدا شناس

می گویند در قدیم دزد سر گردنه هم معرفت داشت:

روزی دزدی در مجلسی پر ازدحام با زیرکی کیسه ی سکه ی مردی غافل را می دزدد.

هنگامی که به خانه رسید کیسه را باز کرد دید در بالای سکه ها کاغذیست که روی آن نوشته است:

خدایا به برکت این دعا سکه های مرا حفاظت بفرما

اندکی اندیشه کرد سپس کیسه را به صاحبش باز گرداند!

دوستان دزدش او را سرزنش کردند که چرا این همه پول را از دست داد.

دزد کیسه در پاسخ گفت:

صاحب کیسه باور داشت که دعا، دارایی او را نگهبان است. او بر این دعا به خدا اعتقاد نموده است.

من دزد دارایی او بودم؛ نه دزد دین او.

اگر کیسه او را پس نمیدادم، باورش بر دعا و خدا سست می شد.

آنگاه من دزد باورهای او هم بودم.

و این دور از انصاف است!

منبع: lanati.ir

برای ارسال داستان های خود از طریق ارسال داستان اقدام نمایید.

یا برای اطلاعات بیشتر از طریق تلگرام با ادمین وبسایت لعنتی در ارتباط باشید.

آیدی تلگرام: @d3sign3r


تاریخ : 23 آوریل 2017 ، 08:04:48
1,146 نفر

دیدگاه ها

شما نیز دیدگاه خود را به ثبت برسانید...

ما را حمایت کنید: