مـوضـوعات

داستان فوق العاده زیبا معنای واقعی عشق

داستان فوق العاده زیبا معنای واقعی عشق یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق، بیان کنید؟ برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند. برخی دادن گل و هدیه و حرف های دلنشین را راه بیان عشق عنوان […]

27 آوریل 2017
1,202 نفر

داستان زیبا از آرش و صبا قسمت سوم

داستان زیبا از آرش و صبا قسمت سوم گوشیم رو پیدا نمیکردم و باید برای تحویل بعضی از مدارک به اداره دیگری میرفتیم. بابا گفت شاید تو فرهنگسرا جا گذاشتی و با موبایلش شمارمو گرفت، کسی جواب داد. خندید و گفت: حواست کجاست دختر موبایلتو خونه ما جا گذاشتی من دم درم، بابا گفت زود […]

26 آوریل 2017
2,300 نفر

داستان شب زفاف نارسیس

داستان شب زفاف نارسیس سلام اسم من نارسیسه وکیلم، همسرم رامین توی یک کارخونه مهندس ناظره. ما خیلی اتفاقی با هم آشنا شدیم کمتر از ٣ ماه ازدواج کردیم. همیشه پاره شدن پرده بکارت برای دخترا با ترس و وحشته و خصوصا اگه با مرد زندگیت سه ماه باشه آشنا شده باشی . واسه همین […]

25 آوریل 2017
62,451 نفر

داستان زیبا از آرش و صبا قسمت دوم

داستان زیبا از آرش و صبا قسمت دوم عروس این مرد بودن چه رویای زیبایی بود. میدونستم پسراش ازدواج کر‌دن و این تنها میتونست آرزویی بعید باشه روزها میگذشت کلاس عکاسیم تموم شد. تصمیم گرفتم برای اینکه از محیط خونه دور باشم به دیدن یکی از دوستام به شهرستان برم. تا اون روز که بابا […]

25 آوریل 2017
2,069 نفر

داستانی از هوش ابو علی سینا

داستانی از هوش ابو علی سینا در زمان های قدیم یک دختر از روی اسب می افتد و استخوان لگن باسنش از جایش در میرود. پدر دختر هر حکیمی را به نزد دخترش می‌برد دختر اجازه نمیدهد کسی دست به باسنش بزند. هر چه به دختر می‌گویند حکیم ها بخاطر شغل و طبابتی که می‌کنند […]

24 آوریل 2017
1,603 نفر

داستان پند لقمان به پسرش

داستان پند لقمان به پسرش روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو ۳ پند می دهم که کامروا شوی. اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری! دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی ! سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی !!! پسر لقمان […]

24 آوریل 2017
1,422 نفر

داستان زیبا از آرش و صبا قسمت اول

داستان زیبا از آرش و صبا قسمت اول من و آرش با هم رابطه داشتیم اونم هر هفته تو خونه ما مادرم مدیر یک انجمن خیریه بود در شمال شهر که هفته ای یک روز جلسه داشتند و پدرم کارمند یک کارخونه در جنوب شهر و من و آرش میموندیم و تمام ۴ شنبه های […]

23 آوریل 2017
3,484 نفر

داستان دزد خدا شناس

داستان دزد خدا شناس می گویند در قدیم دزد سر گردنه هم معرفت داشت: روزی دزدی در مجلسی پر ازدحام با زیرکی کیسه ی سکه ی مردی غافل را می دزدد. هنگامی که به خانه رسید کیسه را باز کرد دید در بالای سکه ها کاغذیست که روی آن نوشته است: خدایا به برکت این […]

23 آوریل 2017
1,145 نفر

داستان قاتل فداکار

داستان قاتل فداکار جنایتکاری که آدم کشته بود در حال فرار با لباس کهنه به دهکده ای رسید. چند روز چیزى نخورده بود و گرسنه بود. جلوى مغازه میوه فروشى ایستاد و به سیب هاى بزرگ و تازه خیره شد، اما پولى براى خرید نداشت. دو دل بود که سیب را به زور از میوه […]

22 آوریل 2017
1,370 نفر

داستانک آموزنده از پدر و پسر

داستانک آموزنده از پدر و پسر مردی دیر وقت، خسته از کار به خانه برگشت پسر پنج ساله اش را دید که دم در منتظرش نشسته بود. سلام بابا ! یه سوال بپرسم؟ بله پسرم حتما. چه سوالی؟ بابا شما برای هر ساعت کار چقدر پول می گیرین؟ مرد با ناراحتی گفت: این به تو […]

22 آوریل 2017
2,467 نفر
ما را حمایت کنید: