مـوضـوعات

داستانک زیبای غرور و خودبینی

داستانک زیبای غرور و خودبینی

داستانک زیبای غرور و خودبینی

روزی حضرت عیسی (ع) از صحرایی میگذشت.

در راه به عبادت گاهی رسید که عابدی در آنجا زندگی می کرد.

حضرت با او مشغول سخن گفتن شد.

در این هنگام جوانی که به کارهای زشت و ناروا مشهور بود، از آنجا گذشت.

وقتی چشمش به حضرت عیسی (ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند.

همان جا ایستاد و گفت: خدایا من از کردار زشت خویش شرمنده ام.

داستانک زیبای غرور و خودبینی

اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند، چه کنم؟!

خدایا عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر.

مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناه کار محشور نکن.

در این هنگام خداوند به پیامبرش وحی فرمود که به این عابد بگو:

ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمی کنیم، چرا که او به دلیل توبه و پشیمانی اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و خودبینی، اهل دوزخ!

منبع: لعنتی


تاریخ : 01 مه 2017 ، 13:05:49
2,159 نفر

مطالب مرتبط :

دیدگاه ها

شما نیز دیدگاه خود را به ثبت برسانید...

ما را حمایت کنید: