مـوضـوعات

داستان آرش و صبا قسمت دوازدهم

داستان آرش و صبا قسمت دوازدهم حرفامو که زدم بیرون اومدیم و مزاحمتها تموم شد. تا اینکه یک روز پژمان اومد پیشم و چیزی گفت که شوکه شدم. گفت صبا مارال به من چراغ میده گفتم یعنی چی؟ گفت هر وقت میرم اونجا همش واسم عشوه میاد. پذیرایی که میکنه دستشو میکشه رو دستم! من […]

تاریخ : 18 جولای 2017
2,026 نفر

داستان آرش و صبا قسمت یازدهم

داستان آرش و صبا قسمت یازدهم دیگه هیچوقت نمیخواستم آرش رو ببینم اما روزگار داستان دیگه ای رو برا من رقم زده بود تا یه بار دیگه منو سر راه وحید قرار بده. تا دردی بشه به تمام دردای امروزم. با وحید سالها پیش آشنا شدم همون موقع که سال اول دانشگاه بودم و یکی […]

تاریخ : 16 جولای 2017
1,590 نفر

داستان آرش و صبا قسمت دهم

داستان آرش و صبا قسمت دهم آرش رفت و فقط  با چشمهاش گفت تو هم پست و کثیف و  هرزه و خائنی درست مثل ساحره. زانوهام شل شد و افتادم انگار یه دفعه  از کابوسی عمیق بیدار شدم به سمت خیابون دویدم اما آرش رفته بود. درد در قلبم پیچید و کنار جوی خیابون وا […]

تاریخ : 15 مه 2017
2,945 نفر

داستان زیبا از آرش و صبا قسمت نهم

داستان زیبا از آرش و صبا قسمت نهم دلم میخواست بمیرم. همونطوری که حرکت ماشینها را نگاه میکردم فکر خودکشی هم بیشتر در من جون میگرفت. تو همون لحظه صدای زنگ موبایلم بلند شد وقتی به صفحه گوشی نگاه کردم شوکه شدم وحید بود! حالا اون پشت خط بود باید با یکی حرف میزدم. تا […]

تاریخ : 02 مه 2017
2,450 نفر

داستانک آموزنده از ابن سیرین

داستانک آموزنده از ابن سیرین ابن سيرين جوانى بسيار زيبا و خوش تيپ بود و به شغل بزازى مشغول بود. زنى عاشق او میشود از او میخواهد تا پارچه هائى را از ابن سیرین بخرد، به شرط آنكه به منزلش بياورد تا پول را هم به او بدهد. چون وارد منزل آن زن شد، زن […]

تاریخ : 02 مه 2017
1,281 نفر

داستانک آموزنده رام کردن ببر زندگی

داستانک آموزنده رام کردن ببر زندگی زن نمی دانست که چه بکند! خلق و خوی شوهرش از این رو به آن رو شده بود قبل از این می گفت و می خندید. داخل خانه با بچه ها خوش و بش میکرد. اما چه اتفاقی افتاده بود که چند ماهی با کوچکترین مسئله عصبانی میشود و […]

تاریخ : 02 مه 2017
1,374 نفر

داستان زیبا از آرش و صبا قسمت هشتم

داستان زیبا از آرش و صبا قسمت هشتم از اونجا که کار عکاسی هم میکردم آرش رو به عنوان مدل به چند تا آتلیه و برند معرفی کردم. آرش غمگینی که تمام وجودش رو سیاهی اندوه و اضطراب احاطه کرده بود صدای خنده های شاد و زیباش در تمام این شهر پیچید. من پله شدم […]

تاریخ : 01 مه 2017
1,485 نفر

داستانک زیبای غرور و خودبینی

داستانک زیبای غرور و خودبینی روزی حضرت عیسی (ع) از صحرایی میگذشت. در راه به عبادت گاهی رسید که عابدی در آنجا زندگی می کرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد. در این هنگام جوانی که به کارهای زشت و ناروا مشهور بود، از آنجا گذشت. وقتی چشمش به حضرت عیسی (ع) و مرد […]

تاریخ : 01 مه 2017
2,160 نفر

داستان زیبا از عصر سلیمان

داستان زیبا از عصر سلیمان درعصر سليمان، پرنده اى براى نوشيدن آب به سمت بركه اى پرواز كرد. اما چند كودك را بر سر بركه ديد، پس آنقدر انتظار كشيد تا كودكان از آن بركه متفرق شدند. همينكه قصد فرود به سوى بركه را كرد! اين بار مردى را با محاسن بلند و آراسته ديد […]

تاریخ : 01 مه 2017
1,453 نفر

داستان زیبا از آرش و صبا قسمت هفتم

داستان زیبا از آرش و صبا قسمت هفتم حالا من میخواستم وارد این بازی کثیف بشم. دست این عروسک زیبا رو بگیرم و از باتلاق نجاتش بدم. خدا میدونه چقدر فریاد زدم تا به آرش ثابت کنم که این مار خوش خط و خالی که به دورش حلقه زده از دست رفتنی نیست. آرش از […]

تاریخ : 30 آوریل 2017
2,066 نفر
ما را حمایت کنید: