مـوضـوعات

داستان زیبا از آرش و صبا قسمت هفتم

داستان زیبا از آرش و صبا قسمت هفتم حالا من میخواستم وارد این بازی کثیف بشم. دست این عروسک زیبا رو بگیرم و از باتلاق نجاتش بدم. خدا میدونه چقدر فریاد زدم تا به آرش ثابت کنم که این مار خوش خط و خالی که به دورش حلقه زده از دست رفتنی نیست. آرش از […]

تاریخ : 30 آوریل 2017
2,066 نفر

داستان آموزنده وفاداری دوست

داستان آموزنده وفاداری دوست یک روز پادشاهی همراه با درباريانش برای شكار به جنگل رفتند. هوا خيلی گرم بود و تشنگی داشت پادشاه و يارانش را از پا در می آورد. بعد از ساعتها جستجو جويبار كوچكی ديدند. پادشاه شاهين شكاريش را به زمين گذاشت، و جام طلایی را در جويبار زد و خواست آب […]

تاریخ : 30 آوریل 2017
1,441 نفر

داستانک شانس زندگی

داستانک شانس زندگی مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود. کشاورز گفت برو در آن قطعه زمین بایست، من سه گاو نر را آزاد میکنم اگر توانستی دم یکی از این گاو نرها را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد. مرد قبول کرد، در طویله اولی که بزرگترین بود باز شد. […]

تاریخ : 28 آوریل 2017
1,189 نفر

داستانک زیبا به نام راه بهشت

داستانک زیبا به نام راه بهشت مردی با اسب و سگش در جاده‌ای راه میرفتند. هنگام عبور از کنار درخت عظیمی، صاعقه ای فرود آمد و آنها را کشت. اما مرد نفهمید که دیگر این دنیا را ترک کرده است و همچنان با دو جانورش پیش رفت. (گاهی مدت ها طول میکشد تا مرده ها […]

تاریخ : 27 آوریل 2017
1,889 نفر

داستان فوق العاده زیبا معنای واقعی عشق

داستان فوق العاده زیبا معنای واقعی عشق یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق، بیان کنید؟ برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند. برخی دادن گل و هدیه و حرف های دلنشین را راه بیان عشق عنوان […]

تاریخ : 27 آوریل 2017
1,203 نفر

داستان زیبا از آرش و صبا قسمت سوم

داستان زیبا از آرش و صبا قسمت سوم گوشیم رو پیدا نمیکردم و باید برای تحویل بعضی از مدارک به اداره دیگری میرفتیم. بابا گفت شاید تو فرهنگسرا جا گذاشتی و با موبایلش شمارمو گرفت، کسی جواب داد. خندید و گفت: حواست کجاست دختر موبایلتو خونه ما جا گذاشتی من دم درم، بابا گفت زود […]

تاریخ : 26 آوریل 2017
2,304 نفر

داستان زیبا از آرش و صبا قسمت دوم

داستان زیبا از آرش و صبا قسمت دوم عروس این مرد بودن چه رویای زیبایی بود. میدونستم پسراش ازدواج کر‌دن و این تنها میتونست آرزویی بعید باشه روزها میگذشت کلاس عکاسیم تموم شد. تصمیم گرفتم برای اینکه از محیط خونه دور باشم به دیدن یکی از دوستام به شهرستان برم. تا اون روز که بابا […]

تاریخ : 25 آوریل 2017
2,072 نفر

داستانی از هوش ابو علی سینا

داستانی از هوش ابو علی سینا در زمان های قدیم یک دختر از روی اسب می افتد و استخوان لگن باسنش از جایش در میرود. پدر دختر هر حکیمی را به نزد دخترش می‌برد دختر اجازه نمیدهد کسی دست به باسنش بزند. هر چه به دختر می‌گویند حکیم ها بخاطر شغل و طبابتی که می‌کنند […]

تاریخ : 24 آوریل 2017
1,608 نفر

داستان دزد خدا شناس

داستان دزد خدا شناس می گویند در قدیم دزد سر گردنه هم معرفت داشت: روزی دزدی در مجلسی پر ازدحام با زیرکی کیسه ی سکه ی مردی غافل را می دزدد. هنگامی که به خانه رسید کیسه را باز کرد دید در بالای سکه ها کاغذیست که روی آن نوشته است: خدایا به برکت این […]

تاریخ : 23 آوریل 2017
1,146 نفر

داستان قاتل فداکار

داستان قاتل فداکار جنایتکاری که آدم کشته بود در حال فرار با لباس کهنه به دهکده ای رسید. چند روز چیزى نخورده بود و گرسنه بود. جلوى مغازه میوه فروشى ایستاد و به سیب هاى بزرگ و تازه خیره شد، اما پولى براى خرید نداشت. دو دل بود که سیب را به زور از میوه […]

تاریخ : 22 آوریل 2017
1,372 نفر
ما را حمایت کنید: