مـوضـوعات

داستان طلاق پنج زن قسمت چهارم

داستان طلاق پنج زن قسمت چهارم اومدم بیرون فردا زنگ زدم حالشو بپرسم دعوتم کرد برم خونه پیشش. راستش قلب افسردم احتیاج به یه دوست جدید داشت تا حالم عوض بشه. وقتی رسیدم و نشستم گفت دیشب وسایلمو از اون خونه نحس جمع کردمو آوردم اینجا. با وکیل شرکتمم هماهنگ کردم زودتر طلاقمو بگیرم. گفتم […]

تاریخ : 26 نوامبر 2017
1,939 نفر

داستانک پاداش خدا

داستانک پاداش خدا چند روزی به آمدن عید مانده بود. بیشتر بچه ها غایب بودند، یا اکثرا رفته بودند به شهرها و شهرستان های خودشان یا گرفتار کارهای عید بودند. اما استاد بدون هیچ تأخیری آمد سر کلاس و شروع کرد به درس دادن. استاد خشک و مقرراتی ما خود مزیدی شده بر دشواری. بالاخره […]

تاریخ : 23 نوامبر 2017
1,865 نفر

داستان طلاق پنج زن قسمت سوم

داستان طلاق پنج زن قسمت سوم چشمش که به عکسای منو علی که هر گوشه خونه حتی رو در یخچال بود افتاد کنجکاو شد. منم همه چیو بهش گفتم حتی از این روزهای تلخی که با چنگ و دندون خودمو از این جهنم شهوت و بیغیرتی بیرون میکشیدم. اونشب اونقدر خسته بودم که نفهمیدم کی […]

تاریخ : 21 نوامبر 2017
1,275 نفر

داستان خیانت مرد به زن

داستان خیانت مرد به زن با اصرار از شوهرش می خواهد که طلاقش دهد. شوهرش می گوید: چرا؟ ما که زندگی‌ خوبی‌ داریم. از زن اصرار و از شوهر انکار. در نهایت شوهر با سرسختی زیاد می پذیرد، به شرط و شروط ها. زن مشتاقانه انتظار می کشد شرح شروط را: تمام ۱۳۶۴ سکه بهار […]

تاریخ : 20 نوامبر 2017
2,101 نفر

داستان بهشت زیر پای مادران است

داستان بهشت زیر پای مادران است همسرم سرما خورده. برای اداره استعلاجی گرفته و در خانه مانده. از صبح تا شب دراز کش رو به روی تلویزیون است یا در اتاق خواب میخوابد. بنده خدا بدجور سرما خورده. برایش پتو می آورم و رویش میگذارم. روز اول سوپ ،روز دوم آش شلغم ،روز سوم آش […]

تاریخ : 18 نوامبر 2017
1,856 نفر

داستان طلاق پنج زن قسمت دوم

داستان طلاق پنج زن قسمت دوم رفتیم تو هیچ صدایی نمیشنیدم حکم صادر شد و اومدیم بیرون. نقشه کشیده بودم محکم باشم یه جوری رفتار کنم انگار که عین خیالم نیست. ولی چشمم که به چشمش افتاد غرورم رفت و اشک مهمون خونم شد. اخلاقشو میدونستم الان ول میکرد میرفت داشتم میلرزیدم. دلم میخواست بغلم […]

تاریخ : 15 نوامبر 2017
1,130 نفر

داستان طلاق پنج زن قسمت اول

داستان طلاق پنج زن قسمت اول روی نیمکتهای دادگاه نشسته بودمو منتظر علی بودم. علی رو دوست داشتم با تک تک سلولام با تمام وجودم. از همون روز اول که دیدمش عاشق مژهای بلند و چشمای مهربونش و اخلاق مردونش شدم. عاشق نگرانیاش همیشه بودنش حتی عاشق نفس کشیدنش. عاشق وقتی که سرمو میزاشتم رو […]

تاریخ : 26 سپتامبر 2017
1,971 نفر

داستان آرش و صبا قسمت آخر

داستان آرش و صبا قسمت آخر روزی که رفت کل خونه رو گشتم به امید یه یاداشت یه کاغذ پاره یه نشونه. تو آشپزخونه تو اتاقا زیر تخت تو کمد اما چیزی نبود. دل منم شکسته بود دل منم تنگ بود اما بهش دسترسی نداشتم. اوایل وقتی تو خونه با من و خواهرش بحثش میشد […]

تاریخ : 24 سپتامبر 2017
3,134 نفر

داستان آرش و صبا قسمت بیست و یکم

داستان آرش و صبا قسمت بیست و یکم از اون روز تا یک هفته از صبح تا شب اریک با من بود بعدها فهمیدم خاله از ترس اینکه بلایی سر خودم نیارم ازش خواهش کرده منو تنها نزاره. دیگه نه دانشگاه میرفتم نه سر کار حس مرگ تمام وجودمو فرا گرفته بود. همیشه خسته بودم […]

تاریخ : 23 سپتامبر 2017
2,289 نفر

سلطان محمود غزنوی عدالت و ظلم

داستانک سلطان محمود غزنوی عدالت و ظلم سلطان محمود غزنوی شبی هر چه کرد خوابش نبرد. غلامان را گفت به کسی ظلم شده او را بیابید و نزد من بیاورید. پس از کمی جستجو غلامان بازگشتند و گفتند: سلطان به سلامت باشد، دادخواهی نیافتیم. اما سلطان را دوباره خواب نیامد. خود برخاست و با لباس […]

تاریخ : 21 سپتامبر 2017
1,414 نفر
ما را حمایت کنید: