مـوضـوعات

داستان گدایی ملا نصرالدین

داستان گدایی ملا نصرالدین ملا نصرالدین هر روز در بازار گدایی میکرد و مردم با نیرنگی حماقت او را دست می انداختند. دو سکه به او نشان میدادند که یکی از سکه ها طلا بود و یکی نقره. اما ملا نصرالدین همیشه سکه نقره را انتخاب میکرد. این داستان در تمام منطقه پخش شد. هر […]

22 آوریل 2017
1,047 نفر

داستان زیبا از نام و یاد خدا

داستان زیبا از نام و یاد خدا مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در حال کار، گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها به موضوع خدا رسیدند. آرایشگر گفت: من باور نمی کنم خدا وجود داشته باشد مشتری پرسید: چرا؟ آرایشگر گفت: کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود […]

21 آوریل 2017
1,137 نفر
ما را حمایت کنید: