مـوضـوعات

داستان قاتل فداکار

داستان قاتل فداکار جنایتکاری که آدم کشته بود در حال فرار با لباس کهنه به دهکده ای رسید. چند روز چیزى نخورده بود و گرسنه بود. جلوى مغازه میوه فروشى ایستاد و به سیب هاى بزرگ و تازه خیره شد، اما پولى براى خرید نداشت. دو دل بود که سیب را به زور از میوه […]

تاریخ : 22 آوریل 2017
1,372 نفر

داستانک آموزنده از پدر و پسر

داستانک آموزنده از پدر و پسر مردی دیر وقت، خسته از کار به خانه برگشت پسر پنج ساله اش را دید که دم در منتظرش نشسته بود. سلام بابا ! یه سوال بپرسم؟ بله پسرم حتما. چه سوالی؟ بابا شما برای هر ساعت کار چقدر پول می گیرین؟ مرد با ناراحتی گفت: این به تو […]

تاریخ : 22 آوریل 2017
2,468 نفر

داستان گدایی ملا نصرالدین

داستان گدایی ملا نصرالدین ملا نصرالدین هر روز در بازار گدایی میکرد و مردم با نیرنگی حماقت او را دست می انداختند. دو سکه به او نشان میدادند که یکی از سکه ها طلا بود و یکی نقره. اما ملا نصرالدین همیشه سکه نقره را انتخاب میکرد. این داستان در تمام منطقه پخش شد. هر […]

تاریخ : 22 آوریل 2017
1,048 نفر

داستان زیبا از نام و یاد خدا

داستان زیبا از نام و یاد خدا مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در حال کار، گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها به موضوع خدا رسیدند. آرایشگر گفت: من باور نمی کنم خدا وجود داشته باشد مشتری پرسید: چرا؟ آرایشگر گفت: کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود […]

تاریخ : 21 آوریل 2017
1,138 نفر
ما را حمایت کنید: